آموزش، عشق و علاقه من است و «شـزومـا» معکوس کلمه مقدس «آموزش» است. به همين دليل نام سايت و آموزشهايم را «شـزومـا» گذاشتم؛ چون براي يافتن پاسخ هر سوال و آموزش آن، از روش بازيابي معکوس آن استفاده ميکنم.
اگر خيلي ساده بگويم با «شـزومـا» از نتايج، به راهکار سوالاتي که ذهن را درگير ميکند، ميپردازم. همين جا اعتراف ميکنم، اين علم را من ابداع نکردهام؛ اما شيوه استفاده از آن را خوب بلدم.
من آن را در کارهاي مختلف بسط دادم و با تفکر در چراييِ نتيجه هر مسئلهاي، به راهکارهاي با ارزشي ميرسم که علاوه بر ثروت، لذت معنوي غيرقابل وصفي نيز ميآفريند.
اين روزها کم شدنِ استدلال و تفکر در مردم، من را به شدت آزار ميدهد. به همين دليل، خيلي دوست دارم اين شيوه تفکر و استدلال کردن را به تمام مردم و بخصوص جوانان علاقمند آموزش دهم.
دغدغه من
وقتي شما اين کتاب را ميخوانيد، اگر در آن صد راهکار گفته باشم. ممکن است شما 30 درصد از ترفندها را خيلي مهم بدانيد و سعي ميکنيد فقط آنها را اجرا کنيد! تا حالا فکر کرديد که بر اساس چه فيلتري تشخيص ميدهيد، چرا از صد ترفند گفتهشده، فقط آن 30 راهکار مهمتر است؟
يکي از چالشهايي که بهعنوان مدرس با آن درگير هستم، اين است که هر مشاور هنگام يادگيري، اهميت نکات را براساس دانستههاي قبلي خود طبقهبندي ميکند. و نه بر اساس راهکارهايي که از ديد مدرس مهم است.
شايد اکثر افراد، وقت زيادي براي يادگيري ميگذارند؛ ولي آخرش فقط «همان نکاتي را ياد ميگيرند که از اول ميدانستند و مورد تاييدشان بوده است.» افراد به چشم تاييد دانش قبليشان به اطلاعات جديد نگاه ميکنند.
اگر از يک مدرس معروف چند مطلب ميخوانند که يکي از آنها خلاف باور قبليشان است، ناديده ميگيرند و اگر حرفي باورشان را تاييد ميکند، ميگويند: «آفرين چه آدم دانايي، حرفهايش را بايد با طلا نوشت» (درست يا غلط بودن حرف گوينده را بر اساس فکرهاي قبلي خودشان ميسنجند).
مثلا در دورههاي آموزشي، براي زود نتيجه گرفتن به مشاورين ميگويم «روي فايل و مالک آن متمرکز شويد» و از طرفي «اگر متقاضي، خريدار واقعي بود، براي او نيز پيگير فايل باشيد.»
يک مشاور، اولين توصيهام را گوش ميدهد و با توجه به برداشت خودش، ميگويد «چقدر خوب، از دست متقاضيان پر فيس و افاده راحت شدم، من ديگر براي هيچ مشتري دنبال فايل نميگردم!»
يک مشاور ديگر، ناخودآگاه چون از دست بعضي مالکان شاکي است، برقراري ارتباط با آنها را دوست ندارد! ازنظر او بهمحض اينکه براي فايلشان مشتري پيدا ميکند آنها ناز ميکنند؛ بنابراين نصيحت دوم؛ يعني پيگيري مشتري را جدي ميگيرد!
حکايت من
سالها کارمند فني بودم و هميشه هشتم گرو نهام بود. هر ماه حقوقم تا دهم برج نشده، تمام ميشد. آنقدر از دوست و فاميل، پول قرض گرفته بودم که ديگر روي نگاه کردن به صورت آنها را نداشتم. به همين دليل تصميم گرفتم با صرفهجويي در هزينهها دخل وخرج را به هم برسانم که جور در نميآمد.
با دريافت وام، چند شغل مختلف از جمله خريد و فروش ارز و سکه يا اجاره مغازه جهت راهاندازي کلوپ بازيهاي کامپيوتري و چند کار ديگر را امتحان کردم. اما در هر يک از کارها به دليلي شکست خوردم و هيچ سرمايهاي برايم باقي نماند. اما از هر يک از شکستهايم درسهايي گرفتم که چراغ راه آيندهام شد.
همانطور که در کتاب آموزش مشاور املاک به شیوه شزوما به توصيه بهترين دوستم که گفت:« شايگان، با توجه به روحيه ياريگر بودن و اينکه تو براي کمک به مردم از هيچ کمکي دريغ نميکني، بهترين کار براي تو مشاوره املاک است!» سراغ مشاوره املاک آمدم. با جستجوي زياد، يک آژانس املاک در منطقه «سهروردي» قبول کرد در رِنج اجاره واحدهاي اداري مشغول کار شوم.
شرايط اينگونه بود که به آگهي و متقاضيانم تا بعدازظهر که از اداره ميآمدم، منشي جواب بدهد و من درصدي از کميسيونم را به او بدهم. در هر فرصتي با پرسوجو از مشاورين باسابقه، به دنبال فراگيري ترفندهاي معاملات املاک بودم ولي آنها از ترس ايجاد رقيب، نسيه جواب ميدادند.
چون تحت فشار مالي زيادي بودم روزها و شبها فکر و خيال دست از سرم بر نميداشت.
سفارش کتاب آموزش مشاور املاک به شیوه شزوما
از آنجا که آدم عملگرايي هستم از خدا خواستم کمکم کند تا يکي از قويترين مشاوران املاک شوم و با خودم عهد کردم پس از فراگيري هر مطلبي آن را به ديگران ياد بدهم.
در ماه دوم توانستم معادل يکماه حقوقم را با اجاره دادن چند واحد اداري بهدست بياورم. پس از چند ماه با پرداخت بدهيها نفس راحتي کشيدم و تازه فهميدم زندگي واقعي، يعني چه! همزمان با مطالعه کتابها و شرکت در دورههاي بازاريابي و قوانين معاملات املاک، به شهرک غرب و سعادتآباد رفتم. آنجا در فروش و مشارکت در ساخت املاک قديمي(کلنگي) ادامه کار دادم.
مدتي هم در منطقه جردن و پارکوي براي کمک به يکي از اولين مديرانم فعاليت کردم. در همين دوران بود که با هر معامله ملک، بيشتر از چند ماه حقوقم را به دست ميآوردم. سرانجام تصميم گرفتم با 21 سال سابقه، کارمندي را رها کنم و در سال 1388 اين کار را کردم.
با توسعه منطقه 22 و آغاز برجسازيها به آنجا رفتم و آژانس املاک خودم را در مجاورت درياچه راهاندازي کردم. آنجا ضمن خريدوفروش ملکهاي کوچک، با هجمه متقاضيان براي ساخت برجهاي مسکوني و تجاري از شرکتهاي دولتي و خصوصي مواجه شدم.
کمکم کشش بازار، من را به سمت مشاوره به مديران اين شرکتها و خريد زمينهاي بزرگِ تراکم بالا، براي آنها سوق داد. از ابتداي کارم هميشه با همکاران، در مورد راهکار قراردادها و مسائل ملکي گفتگو ميکردم.
با توجه به علاقهاي که به يادگيري و آموزش داشتم، هر روز همکاران باتجربهتر را به چالش ميکشيدم. ترفندهاي آنها را زير سوال ميبردم و از طرف ديگر راهکارهايم را به همکاران کمتجربهتر ياد ميدادم.
بهتدريج با اعتماد آنها و کارساز بودن شيوه شزوما، در کنار مشاوره به متقاضيان و مديران شرکتهاي دولتي و خصوصي، مشورت دادن به همکاران را نیز بهعنوان بخشي از کارم پذيرفتم. من در طی این سالها همواره هدفم ارتقا دانايي خودم و همکارانم بوده است.
برگرفته از کتاب آموزش مشاور املاک به شیوه شزوما
سفارش کتاب آموزش مشاور املاک به شیوه شزوما
خوشحال میشوم نظرات مثبت یا منفی خود را در مورد سرگذشت من بنویسید و امتیاز خودتان را بدهید.
شایگان_مدیر وبسایت شزوما